بیستُ دو سالگی رو کنارِ «او» شروع کردم. زیبا، آرامش‌بخش و گرم بود. 

کنار ِ «خانوم ِ الف» روز دومش رو گذروندم، میون باغ و کافه. پر از شادی، عشق و اعتماد بود. 

روز سومش رو کنار «خانواده‌»ام بودم، پر از حس خوب اهمیت داشتن بود. 

بیا بگیم بیستُ دو سالگی بالاخره اون سالیه که باید. 

این روزها بیشتر از همیشه نقاشی می‌کشم، می‌دونم که عاشقشم و رهاش نمی‌کنم. 

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شما چت|چت شما|چت روم شما چت zeke3cr9 Rede در آغوش دریا روح تو فریاد می زند آموزش آذران پیشرو کافی نت وخدمات کامپیوتری عمیدی داماک فارسی Masoudags