بهش فکر کردم و برای ساعتها خودم رو سرزنش کردم. حرفهای زیادی برای گفتن بهت دارم ولی میدونی که توی تمام این سالها همه چیز رو با لپتاپم برات نوشتم و حالا که نیست میفهمم که چقدر بدعادت شدم. جاهای پرنور و پر سروصدا رو تاب نمیارم. بیشتر از چهار روزه که نور خورشید رو ندیدم، وعدههای غذاییم به یک وعده در روز کاهش پیدا کرده و کمتر از همیشه میل به حرف زدن دارم. "سونات مهتاب" بتهوون با تکرار توی گوشم پخش میشه، "ناداستان: خانه" رو روی صفحه اولش نگه داشتم و برای منبع
درباره این سایت